الحق که تابستان دراین شهر،برای ما جوانان که دلمان به این چیزهای جدید خوش است و فکرمان کمی متفاوت تراز بزرگترهایمان، یعنی گذران بیهوده عمر،آن هم به سختی زمان البوق!حالا اگر بدانی توقع ما از شهرمدرن چیست شاید از خنده زمین را هم گاز بگیری دائم الوقت!اگر بعضی از آدم مسئول ها، کمی چشم و […]
الحق که تابستان دراین شهر،برای ما جوانان که دلمان به این چیزهای جدید خوش است و فکرمان کمی متفاوت تراز بزرگترهایمان، یعنی گذران بیهوده عمر،آن هم به سختی زمان البوق!حالا اگر بدانی توقع ما از شهرمدرن چیست شاید از خنده زمین را هم گاز بگیری دائم الوقت! اگر بعضی از آدم مسئول ها، کمی چشم و گوششان را بازمیکردند و متن های بی شیله پیله ی اینجانب را مطالعه مینمودند، میدانستند وقت آن رسیده که به چهره ی شهر دستی بکشند و خودشان را مضحکه من و مردم نکنند.اما چه کنم دیگر که نان من نیز همین است! که بگویم و نقدی کنم خنده اور! اووو… داشتم میگفتم، این تابستان عزیز که فقط خورشیدش با ما رفیق جیک اندر جیک شده است،ناموسا دلمان میخواست با دوستم آنا برویم یک جای خفن! برویم یک جای خوب، از آن جاها که راحت بنشینیم و از شغل اینده مان بگوییم! تازه درخانه که کولرهایمان تشنه بودند و نمیشد که تحمل کرد،گفتیم برویم سواحل آنتالیای پارک ساحلی،تا بادی به کله مان بخورد!یعنی به جان خودم تنها همان منطقه را داریم!!!تازه چنتای دیگر هم دقیقااااا همانجاست.تنها و تنها همااان! خلاصه برایت بگویم آنا گفت بیا برویم دوچرخه سواری،آن هم به سمت پارک ساحلی،و بعدش برمیگردیم پارک بانوان! بله درست فهمیدید پارک بانوان داریم،آن هم پایین تپه ی پارک ولایت،پارک ولایت روبروی پارک معلم،کنار پارک مهرورزی که دقیقااا انورترش پارک ساحلیست!! حالا دیدی چنتا پارک داریم؟همه شان هم در یک منطقه!ناموسا جذاب نیست؟ خلاصه خرکیف بودیم که قرار است یک سر برویم گردش و صفا سیتی و ازین حرف ها! آماده شدیم به رفتن،زدیم به خیابان وشاعرانه اش کردیم! الحمدالله که مسیری برای دوچرخه سواران نداریم، ولی خب ماها که دلمان یک هیجان میخواست و کمی ورزش برای چربی های آب نشده مان،گفتیم شبیه باکلاس ها از خیابان میرویم دیگر!! نگران نباشید،سرعت دوچرخه مان ۶۰ بود!!!! تازه بگویم تمام خیابان های ما سرعت گیراست و بس! سرعتی نداشتیم که… ما بیچاره ها درحال وهوای خودمان بودیم که مردم چپ چپ نگاه میکردندو یکی میگفت دختر چه به این کارها، و آن یکی میگفت عجب ورزشکارانی و دیگری میگفت الهی ذلیل شوید، مگر خیابان جای اینکارهاست! ای آقاااااا ماها که هیچ تفریحی نداریم،و مجبوریم اینگونه خوش باشیم،کمی درک لطفا !!مگر دخترها دل ندارند! آنا میگفت بیا سریعتر پدال بزنیم برسیم، تا آبرویمان بیشتر نرفته است،درهمین حال که باید میچرخیدم،ناگهان فلان ماشین با فلان سرعت به فلان جای دوچرخه خورد و من را به فلان قسمت خیابان انداخت!! ای فلان و بهمان شده ها،این چه وضع رانندگی است آخر!!چرا یک نفر برای ماها که عاشق تردد با دوچرخه هستیم، فکری نمیکند!!!اَیییییییی خِداااااااااا!!!وظیفه شهردار چیست؟؟ نکند فکر میکند شهر را دارد آن هم برای خودش!میترسم اشتباه فکرکند و یک روز فلکه ساعت را به نام فرزندش بزند! هووووف…دستم خیلی درد دارد! بیا نفرینشان گرفت،ذلیل شدیم دیگر!خدارا شاکرم که کلاه ایمنی به سر داشتم وگرنه مادرم باید سیاهم را میپوشید و برای یک دوچرخه سواری میزد به گریه… زبانم لال انشالله!البته چاله چوله هاهم به کارامد و سرعت را ازقبل کم کرده بود،حکمت خداست آخرش! خلاصه فقط دستم شکستنی گرفت وبا گچ گرفتنش کردیم و رفتیم سی خود!! اما من هنوز کوتاه نیامده بودم،گفتم حالا که هم دلمان شکسته است و هم دستمان بیا خوشش بگذرانیم!پس دوچرخه را ، کشان کشان تا پارک بانوان بردیم! خیلی جالب بود،شیشه های اطراف پارک ریخته بودند !البته فکر میکنم برای رد شدن باد به همان حال گذاشته بودنش! تازه از آن بالا،روی تپه ی پارک ولایت،کفترپسرها می آمدند! قشنگ میشد نشست و دید زد که درپارک بانوان چه خبراست. البته منو آنا بسیار معتقد بودیم،روسریهایمان را همانگونه گذاشتیم،گفتیم گیسو پریشانمان را نبیند کسی دیگر!!! رفتیم یک گوشه اش نشستیم و به حال شهر بی کس و کارمان گریه کردیم!! خلاصه اینکه آژانس گرفتیم و دوچرخه هایمان را بردیم! گفتیم ما باشیم دیگر و دوچرخه سواری… بنشینیم زل بزنیم به درودیوارها بهتراست.
به قلم اعظم اسلام پناه نویسنده و خبرنگارخبرجنوب فارس
خیلی نوشتتون بدون محتواست ، انگار برای بچه دبستانی ها انشا نوشتی ، مخاطب ها دوست دارن چیزی رو بخونن که اون ها رو ترغیب کنه به خوندن ، نه اینکه بگی بله فلان چیز بد بود
سه تا پارک توی شهر ما بیشتر نیست….یکیش کل چراغاش خاموشه و خرابه همیشه توش تاریکه .شبیه خونه ارواح میمونه.یکیش آبش کلا خشک شده بلدنیستن یه اب مصنوعی درست کنن براش.یکی دیگشم کل وسایل بازیش خرابه….اقای شهردار خجالت داره
همه ی بانوان حق ورزش و دوچرخه سواری دارند مثل تمام زنان اروپایی با طرز فکربالا.متاسفانه اگ اینجا جایی برای تفریح و دوچرخه سواری وسایر ورزشهای دیگه داشتیم اینقد بانوان نیازهایشان را سرکوب نمیکردنند
خیلی نوشتتون بدون محتواست ، انگار برای بچه دبستانی ها انشا نوشتی ، مخاطب ها دوست دارن چیزی رو بخونن که اون ها رو ترغیب کنه به خوندن ، نه اینکه بگی بله فلان چیز بد بود
کاش یکی میشنید ولی حیف که ادم مسئول ها خوابند
دقیقاااااا…واقعا چرا هیچ فکری برای بهترشدن شهر نمیشهههه اخههه
سه تا پارک توی شهر ما بیشتر نیست….یکیش کل چراغاش خاموشه و خرابه همیشه توش تاریکه .شبیه خونه ارواح میمونه.یکیش آبش کلا خشک شده بلدنیستن یه اب مصنوعی درست کنن براش.یکی دیگشم کل وسایل بازیش خرابه….اقای شهردار خجالت داره
تموم جوونا دارن به سمت معضلات شدیدی میرن.چرا؟چون شهرمون نه فضای سرگرم کننده و تفریحی درست و حسابی داره.نه فضایی برای اوقات فراغت..
بخاطر کمبود فضاهای ورزشی و رفاهی کل جوونای ما دارن تو خونه ها افسرده میشن…اقای شهردار اینجا ته بن بسته…
افرین به این متن عالی
همه ی بانوان حق ورزش و دوچرخه سواری دارند مثل تمام زنان اروپایی با طرز فکربالا.متاسفانه اگ اینجا جایی برای تفریح و دوچرخه سواری وسایر ورزشهای دیگه داشتیم اینقد بانوان نیازهایشان را سرکوب نمیکردنند
حیف این شهر و این همه مسوول در حد سواد صفر
هرسال عده ایی هستند ک با وعده وعید مفتشان مارا گول میزنند و هیییییچ کاری برای شهرمان ک پایتخت طبیعت است نمیکنند
هر سال یکی از راه میرسه یه وعده میده فقط در حد حرفه دیگه خبری از عمل نیست تا مسئول و سال دیگه
کو گوش شنوا یکی باید باشه بشنوه و عمل کنه
آفرین گل گفتی
دل آدم به درد میاد وقتی با این مشکلات روبه رو میشه ماشالله سراشونو هم عین کبک کردن زیر برف
سازمان مسول، آقای شهردار شما مخاطب اینها هستید لطفا به خودتان بگیرید…. 🙂
احسنب به شما که اینقدر جذاب نقد کردین
چه نقد خوب و بجایی
آیییی گفتی حرف دل مارو زدی 👏🏻👏🏻👏🏻