شنیدن مرثیه اباعبدالله الحسین(ع) از زبان پیرغلام ۹۰ ساله مسیحی و شاعر محب آن امام همام آنهم دقیقا در روز اربعین حسینی، بسان آب گوارایی بود که در گلوی تشنه کبوتر جاری شد. احساس میکردم با خیل عظیم زائران حسینی در صحرای کربلا همگام شدهام. شگفتانگیز بود. به گزارش خبر جنوب فارس به نقل از […]
شنیدن مرثیه اباعبدالله الحسین(ع) از زبان پیرغلام ۹۰ ساله مسیحی و شاعر محب آن امام همام آنهم دقیقا در روز اربعین حسینی، بسان آب گوارایی بود که در گلوی تشنه کبوتر جاری شد. احساس میکردم با خیل عظیم زائران حسینی در صحرای کربلا همگام شدهام. شگفتانگیز بود.
به گزارش خبر جنوب فارس به نقل از ایسنا، عباس خامهیار رایزن فرهنگی ایران در لبنان در یادداشتی خاطراتش را از دیدار با جورج شکور، ادیب و شاعر بزرگ مسیحی لبنانی و سرودن مرثیه اباعبدالله الحسین (ع) توسط وی بازگو کرد. بهرغم فعالیتم در عرصه روابط فرهنگی بینالمللی و ارتباط تنگاتنگی که با عاشقان حسینی دارم، هنگام گفتوگوی زنده با جناب عظیمزاده، خبرنگار موفق صداوسیمای کشورمان در بیروت، احساس «دلتنگی» و «جاماندگی» از خیل عظیم عاشقان حسینی بر من مستولی گشت. گفتوگو به مناسبت اربعین حسینی و در گلزار «روضه الشهیدین» حومه جنوبی بیروت و در کنار مزار شهیدان عماد و جهاد مغنیه و غسان بدرالدین بود که من ناگهان شروع کردم به بیان دلتنگی از جاماندنم از همراهی میلیونها زائر دلباخته سرور و سالار شهیدان در مسیر پیادهروی اربعین امسال میان دو شهر نجف و کربلا. بعد از مصاحبه با حجمی از حسرت و افسوس در شهری که حالا به نظرم تنگ و کوچک مینمود راه افتادم و به فعالیتها و ملاقاتهای روزمره ادامه دادم. هیچ تصور نمیکردم که این حس «جاماندگی» که بر شانههایم سنگینی میکرد را به کلبه ساده و صمیمی یک عاشق دلداده نصرانی از تبار «وهب» ببرم و با او تقسیم کنم.کلبهای واقع در طبقه پنجم «ساختمان طرابلسی» در منطقه مسیحینشین «الاشرفیه» در شرقِ بیروت، کانون فالانژها و دقیقاً همان نقطه شعلهور شدن جنگ داخلی هفده ساله لبنان در سال ۱۹۷۵ و نقطه شروع حوادث فتنه انگیز هفته گذشته. شنیدن مرثیه اباعبدالله الحسین (ع) از زبان پیرغلام ۹۰ ساله مسیحی و شاعر محب آن امام همام آنهم دقیقا در روز اربعین حسینی، بسان آب گوارایی بود که در گلوی تشنه کبوتر جاری شد. احساس میکردم با خیل عظیم زائران حسینی در صحرای کربلا همگام شدهام. شگفت انگیز بود. شاعر، سقّا شده بود در وادی حسرت جاماندگی و خاطره و تاریخ. در محضر جورج شکور، ادیب و شاعر بزرگ مسیحی لبنانی ماجرا از این قرار بود که بهرغم آشنایی دیرینه و شناختی که سالها پیش از جورج شکور شاعر مسیحی داشتم اما طی اقامت دو ساله اخیرم در لبنان، توفیق دیدار با ایشان را پیدا نکرده بودم. هر بار که تصمیم به دیدارش میگرفتم مانعی پیش میآمد، و البته کرونا علت اصلی بود. سخت علاقهمند زیارتش بودم اما شکور به خاطر کهولت سن در زادگاهش روستای «شیخان» در منطقه جبیل توسط خانوادهاش قرنطینه کامل شده بود و کسی اجازه دیدار و ملاقات با وی را نداشت و دسترسی به ایشان تقریباً ناممکن بود. اما پس از مدتها گفتوگو با فرزند ارشدش «لواء» بالاخره قرار گذاشتیم تا همدیگر را در بیروت ملاقات کنیم و این ملاقات در همان خانه سادهای بود که بنیانِ «پیمان مار مخایل» بین جنبش حزبالله و جریان ملی آزاد در آن پایهگذاری شده است. این پیمان با مدیریت فرزند شکور اندک زمانی بعد در ۱۷ بهمن ۱۳۸۴ منجر به دیدار تاریخی و بیسابقه «سید حسن نصرالله» و «میشل عون» در کلیسای مارونیهای «مار میخائیل» در منطقه «الشیاح» در ناحیه جنوبی بیروت گردید که امضای تفاهم نامه تاریخی «تفاهم نامه مار میخایل» را به دنبال داشت. همچنین تحولات بیسابقهای در تاریخ معاصر این کشور رقم زده و به مقاومت و رویارویی با رژیم اشغالگر قدس شکل دیگری بخشیده است. بر اساس تفاهمنامه مزبور، گفتوگو میان لبنانیها به عنوان تنها وسیله برای حل بحرانها معرفی شد و همچنین مقرر شد سلاح حزبالله در چارچوب حلوفصل فراگیری قرار گیرد که اجماع ملی را محقق و قوت و موضع لبنان و لبنانیها را تامین کند. علاوه بر این مقرر گردید حمل سلاح حزب الله بر اساس شرایط و ضوابط منطقی باشد. در این تفاهمنامه شروط مقاومت لبنان برابر خطرات اشغالگریهای اسرائیل از طریق گفتوگویی ملی که به تبیین و تدوین استراتژی دفاع ملی و آزادی مزارع شبعا و اسرای لبنانی از زندانهای اسرائیل و غیره بینجامد، به تفصیل تبیین شده است. بگذریم! استاد جورج شکور به گرمی و با چهرهای گشاده و خندان از من و همکار و همراه خوبم دکتر علی قصیر استقبال کرد. همسر و شریک زندگیاش «دُلّی حبیب» و نیز دوست قدیمیاش «فارس مالک» که وکیل دادگستری بود را با شوقی فراوان معرفی کرد. من را به نشستن در کنارش دعوت کرد و بلافاصله با حلاوت دیوان«ملحمة الحسین» از من پذیرایی کرد. طمطراق ابیاتش و خوانشِ حماسیاش غوغا به پا کرد. غوغایی که دل آرزومند یک «جامانده حسینی» در خود داشت: علی الضَّمیرِ دَمٌ کالنَّار مَوَّارُ إنْ یُذْبَحِ الحَقُّ، فالذُبَّاحُ کُفَّارُ دَمُ «الحُسینِ»سَخِیٌّ فی شَهادتِه ماضَاعَ هَدْراً، به للهَدی أنوارُ وللشَّهادة طَعمٌ لم یَذُقْهُ سِوَی الشُّمِّ الأُلَی أقْسَمُوا،إنْ یُظلَمُوا ثارُوا… (بر دل و جان خونی است جوشان و بسان آتش شعلهور، اگر حق را سرببرند بیشک قاتلان جنایتکار وکافرند. خون حسین(ع) بخشنده وراهگشاست خونی که هدر نرفت و چراغ روشنگر راه هدایت شد. شهادت طعمی دارد که کسی نچشیده است جز آزادگانی که قسم خوردهاند در برابر ظلم سر خم نکنند و قیام کنند.) با حماسهای وصفناپذیر و صدایی رسا و به سان یک مداح تمامعیار اهل بیت شعرش را میخواند گویی که در جمعمان صدها نفر حضور دارند و شنونده او هستند و پای روضه عاشقانه موزون او نشستهاند.