آموزگار، با قدم های مستحکم خویش، چنان بر زمین قدم بر می داشت، که زمین لذت می بُرْد از بودنِ قدم آموزگار بر جانش و خاکِ پایِ معلم.معلم، طنازْ آموزگاری می کرد و با ناز، درسْ ساز می کرد. درسَش زمزمه ی محبّتی بود و با هر سلام و کلامش، پرِ پرواز می گرفتیم.«در مسجد […]
آموزگار، با قدم های مستحکم خویش، چنان بر زمین قدم بر می داشت، که زمین لذت می بُرْد از بودنِ قدم آموزگار بر جانش و خاکِ پایِ معلم. معلم، طنازْ آموزگاری می کرد و با ناز، درسْ ساز می کرد. درسَش زمزمه ی محبّتی بود و با هر سلام و کلامش، پرِ پرواز می گرفتیم. «در مسجد و میخانه اگر آید/ محراب و کمانچه زِ ابروی تو سازم» نه در مسجد و میخانه که در مدرسه ی جان و جانانه، آموزگار می گفت و چه زیبا «دُّر» می سُفت؛ گل های سرخ زندگی بنویسید: «معلم انسانی شاد، آزاد و آزاده است!…». دوستش داشتیم. خوش می پوشید و خوش تیپ بود. برازنده راه می رفت و ارزنده بود. هر قدمش، قلمی و هر قلمش، قدمی از درس بود؛ مشق و سرْمشق! در کوچه و خیابان، در دشت و بوسِتان، با دیدنِ قدقامتِ آموزگار، قدْقامت می ایستادیم و بلند فریاد می زدیم: « آموزگار سلام!» پژواک سلام مان، در «دنا»ی سرفراز، می پیچید. با خنده ی چشمانش، دل را به تپش وا می داشت، خنده ای پرمعنا که ترجمانی جز این نداشت: «سلام جانِ زندگیْ!.»
آموزگار، ارج داشت و ارز!
تشنه دانش بودیم و آب، ارز داشت: «یکی تاج بُد ڪاندر آن شهر و مرز/ ڪسی گـــوهَرش را ندانست ارز»
ارجمند بود و ارج مندْ! نگاه زیبایش هنوز در قاب نگاهم، قاب شده است. کلامش بر دلش می نشست و علیکِ سلامش برْ دیده! آموزگار ایل بود و آموزه گار! بزرگی می کرد و در هر مجلسی، محفل آرایی. پا به پای ریش سپیدان و بزرگان ایل، ریشش بها داشت و حرفش، صفا! صلح آفرینِ ایل و آبادی بود و شادی آورِ آزادی.
تنها آموزگار نبود؛ قاضی ایل بود. فاضل ایل، عادل ایل، کامل ایل، سالم ایل، عامل ایل، حامل ایل و شامل ایل، بود و «حرف»ش، بَسانِ «عمل»ش بر دل ایلمردان و ایلبانوان می نشست.
با دیدنش، لبِ پیاله نمی آمد از نشاط بر هم!… زندگی آموزگار زُلال بود و نانش پُر برکت و حَلال. گلی خوشبو بود در گُلسِتان دانش آموز و دانشْ آموزی!
اما گویا نشانِ «قدم»ش را چشم زدند.
کیست در وادی ایجاد به إِنشایی من!… حسودان و شورچشمان و بد اندیشان و بدْ سِگالان- آموزش را راه و پرورش را، ماه، نمی دیدند. بساطِ آموزگاری، بساط نشاط شانْ نبود. دردشان، آگاهی نبود و درمانشان، معرفت! نا شنیدنی ترین صدای را ندای آموزگار می دانستند. باید بساط معلمی را خاموش می کردند و آداب المتعلمین– آداب حریمِ حرمت احترام آموزگار و شاگرد نسبت به همدیگر– را در جامعه، فراموش! برای شان درد آور بود حرمت استاد و شاگردی. شاگرد«نما»ها، با شگردهای ساده و نخ «نما»یی دست به کار شدند: فرمول ساده ای داشتند: حقوق آموزگار که ناچیز باشد؛ آموزگاری از رونق می اُفتد. حقوقش، کَفاف پنج روز نخست معاشش را نداد. آموزش حیات و معاد- بخوانید زندگی و آخرت- ، معاش می خواهد. بی معاش، معاد را نمی توان به درستی آموخت؛ چه برسد به زندگی و حیات. معلمیْ که روزگاری به ما آموخت: «بچه ها! تمامی حروف از نقطه پدید آمده اند. نخستْ، «نقطه» به «الف» مبدل گشت و «الف» مبدأ دیگر حروف شد: ”یک نقطه الف گشت و الف جمله حروف / در هر حرفی الف به وصفی موصوف“ از این رو «الف» را، در میان حروف، مقامی ممتاز است. عارفان آن را رمزی از الفِ قامت یار گفته اند که همه ی اسرار و معارف در آن جمع است: من هوسِ دانش و معرفت داشتم و معلم، به آن دسترس داشت؛ پس در مقام خویش گفت: گفتم که الف گفت دگر هیچ مگو/ در خانه اگر کس است یک حرف بس است و آن حرفْ، الف قامت آموزگار است.» امروزه الفِ قامتِ آموزگار، زیر بارِ روزگار، خم شد و به دالِ -«د»- درد و دردمندی بدل شده است. هنوز در نگاهش، کورسوی امید سوسو می زند. هراز گاهی در فضای حقیقی و مجازی عطای سکوت را به لقای فریاد بخشیده است: برای رونق بخشی به نظام تعلیم و تربیت که زیر اساس توسعه ایران اسلامی ست، باید به طور ویژه به حال و فال و قال معلم و فرهنگیان رسیدگی نمود. راهکار ساده است. حقوق آموزگار بیشتر از شاگرد پزشکش شود. که استاد با انسان سازی سروکار دارد و شاگرد طبیب با درمان بیماری.
با افزایش حقوق حقه ی آموزگاران به سطح نخست در بین تمامی مشاغل دولتی، باز صدای روحنواز آموزگار را در پژواک دنای سرفراز خواهیم شنید به طنازی و با ساز:
بابا آب داد! بابا نان داد! بابا در باران جان داد!…
امروز، روز ۱۲اردبیهشت، ررز سپید معلم است.
روز سپید معلم را به تمامی آموزگاران ایران به ویژه پدر معلمم، همسر معلمم، خواهر معلمم، عموها و دایی های معلمم، تبریک و همایون باد عرض می نمایم.
به میمنت روز پرشکوه «معلِّم»
هیأت تحریریه پایگاه اطلاع رسانی «خبر جنوب فارس» روز ۱۲اردیبهشت ۱۴۰۱خ. سالروز شهادت استاد شهید مرتضی مطهری را پاس داشته و روز سپید «معلِّم» را به ساحت آموزگاران ایران اسلامی به ویژه آموزگاران استان فارس، هرمزگان، بوشهر، ڪهگیلویه و بویراحمد و خوزستان تبریک و شادباش عرض می نماید: زان قد نازآفرین در هر دلی اندیشه ایست/ این مَهِ آموز را در هر زمینی ریشه ایست
ســــــــــــــــروش درســت سـردبیر خبرجنوب فارس ۱۲اردیبهشت۱۴۰۱خ. یاسوج اردیبهشتی