نقطه مشترک در قاطبه دولتها این بوده که در حوزه فرهنگ و هنر با تغییر مدیریت، اتفاق خاصی رقم نمیخورد.
مدیران جدید پیش و بیش از اتکا به قانون، در حلقه مشاوران نشسته در کنجهای تاریک، گیر میافتند و مسیر قبلیها را تکرار میکنند! در واقع این مشاوران با ایجاد چند بحران کاذب و میانجیگری و حل بحران زیرکانه اعتمادسازی میکنند و بعد آرام آرام انگیزهها و طرحهای تحولی مدیر را زیر سؤال میبرند و رفتهرفته اولویتهای اصلی حوزه را به اولویت چندم تبدیل میکنند و اولویتهای خود را که همان طرحهای ضد فرهنگی و حاشیهساز است، به اولویت اول میرسانند.همین باعث میشود مدیران جدید در مسیرهای قدیمی حرکت کنند و در دور باطل روزمرگی از کنشگرایی جا بمانند و به واکنشهای ناگهانی و خواب زده در مقابل مسائل روزمره مشغول شوند.
به گزارش خبر جنوب فارس به نقل از جام جم مشاوران کارکشته برای تصمیمسازیهای غلط، فکر همه جای کار را کردهاند.اگر اتفاق مبارکی براثر انگیزههای فردی رخ بدهد، بلافاصله با جوسازی رسانهای آن را زمین میزنند و بی اثر میسازند.در همین اتفاقات متصل و تکراری این روزهای سینما بعد از کلی کرختی و تاخیر تصمیمی درست و قانونی گرفته و اعلام میشود، ظهر نشده نمیدانیم خبر چگونه پیشتر و از کجا درز میکند که واکنش رسانهای فراگیر علیه آن تصمیم از قبل آماده و اعمال میشود! یعنی کسانی از قبل میدانند تصمیم چیست و ازقبل رسانههای خود را به خط کردهاند و با خبر سازی جعلی و گفتوگو با بیخبران، جریانسازی پرفشاری را رقم میزنند و آن تصمیم را بیاعتبار و بیاثر میکنند. شب نشده همان مشاوران منحوس با بهرهگیری از این فشار رسانهای کاری میکنند که نظر مدیر عوض شود. جالب اینکه مدیر مربوط هرچه به ذهنش فشار بیاورد که چه کسی او را به این ورطه انداخته، به نتیجهای نمیرسد. یعنی یادش نمیآید کجا، چطور و چه کسی برایش تصمیمسازی کرده و اغلب فکر میکند این تصمیمات حاصل نبوغ خودش است. به این شبکه تصمیمسازی مخرب میگویند شبکه نفوذ! در این سناریوی تکراری که قانونگریزی شاخصه آن است، از یک طرف با ترساندن مدیر از تبعات اجرای قوانین و جابهجایی اولویتها، شاکله مدیریت از هم گسسته میشود.از طرفی نهاد مربوطه در همان مسیر باطل میماند، بی اعتبار شده وبه جای اصلاح امور به ضد جریان نظام فرهنگی تبدیل میشود و راه به ترکستان میبرد. با این روش مدیر مربوطه گرچه در واقعیت دیگر خواب اصلاح و تحول را هم نخواهد دید اما براثر مشورت همین مشاوران سایه نشین، خودش فکر میکند نه تنها حوزه اختیاری خود را متحول کرده بلکه مرزهای تحول را جابهجا کردهاست! حالا کاملا روشن میشود سازمان سینمایی چرا دچار مشکلات پیدرپی است و حتی برای قانونیترین عملکردهای خود باید به جریانهای قانونگریز و مروج ولنگاری پاسخ بدهد. در حوزههای دیگر هنر وضع بدتر است و مدیر که تحت القائات همین جنس مشاوران، دچار رفتار مکرر غیرقانونی و ضدقانونی است به شکل حیرتآوری دم از قانون میزند! فکر هم نمیکند عملکردش قابل ارزیابی است. یادمان باشد هسته اجرایی و مشاوران کهنه سابقه، که سالهاست بر سازمان سینمایی چنبره زده و با حمایت جریان نفوذ، قدرت را در دست گرفتهاند، انگیزههای منفعتطلبانهای دارند و به دلیل آلودگیهای ضدفرهنگی، هرگز این جایگاه را از دست نمیدهند و با هر روشی نفوذ خود را حفظ میکنند. در مقابل گویا در بدیهیترین مواضع، دستورالعمل مشخصی در مواجهه با تخلفات آشکاری همچون اکران فیلم بدون مجوز در اورشلیم و پاریس وجود ندارد و مدیریتها دائم در موقعیت واکنشهای پرتاخیر قرار دارند؛ بدون دوراندیشی و عبرتآموزی از تجربیات گذشته. این وضعیت نیازمند عمل انقلابی و تجدید نظر در نحوه مدیریت است.بخشهایی که ماموریت رصد دارند، حتما و باید به دلیل ترک فعل مواخذه شوند و برای فقدان قوانین، فکری عاجل کرد. همه هنرمندان در دنیا تابع قانون کشوری خود هستند جز برخی هنرمندان ایرانی! در کشور فرانسه که فیلمساز ما با دورزدن قانون در جشنواره کن آن شرکت میکند، هنرمند قبیله گلها که هیچ، حتی کاسبان خردهپا و زیر پلهایشان هم زیر چشم تیزبین قوانین سختگیرانه حرفهای و عمومی فعالیت میکنند.چون قوانین ریز و صریح هستند، بدون امکان تفسیر و گریز.ما هم اگر قوانین متقن و کاملی داشتهباشیم و اگر براجرای قوانین همت کنیم، حتما هنرمند که دل در گرو فرهنگ کشورش دارد، تمکین میکند. همچنین رئیس سازمان سینمایی باید برای جریانشناسی مدیریت سازمان سینمایی و جریانشناسی سینمای ایران اقدامی به موقع و شایسته کند.این یکی از مهمترین اقدامات زمینمانده در این مقطع مهم تاریخی است.آشفتگی موجود حاصل ناآگاهی هنرمند از جریانهای مسلط برسینما و فرصتطلبی همان جریانهای تخریبی است.روسای قبلی به نوعی نگران این بودند که پس از پایان دوره مدیریت باید برگردند و در فضای سینما دوباره کارکنند اما محمد خزاعی، رئیس سازمان سینمایی با توجه به اینکه از نظر حرفهای تعلقی به جریان روشنفکرنما ندارد و از بدنه انقلابی سینماست، میتواند متولی جریانشناسی شفاف در سینمای ایران باشد، به شرط آنکه همین نشستها و تلاشها بر اثر مشورت با مشاوران نشسته در گوشههای تاریک به بیراهه نرود. و اما بعد؛ خطر جدی است و جای تعارف ندارد.باید با ترکیب قاطعی متشکل از برنامهریزی، جریانشناسی، کادرسازی و رصد برای عبور از حواشی دائمی و هر روزه آن، فکری اساسی کرد. اگر فکری نکنیم، در بیقانونی مفرط، قانونشکنان تحت حمایت رسانههای خاصه اتفاقاتی را رقم میزنند که جریان مخالف فرهنگ ایران اسلامی را تقویت و آن را به جریان غالب فرهنگی بدل میکنند؛ بدتر از وضعیت موجود.